نامه هایی برای پنآه

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

نامه هایی برای پنآه

روزهای سیاهیست پنآه !

آدمها به خودشان هم رحم نمیکنند ، چه برسد به اینکه لبخند را روی لب بقیه ببینند

و سایه شان چنگال باز نکند برای پاره کردن خوشبختی دیگران

این روزها وقتی دست همدردی روی شانه هم میزنند

مطمئن باش فرداش از شادی کباب شدن دلش ،

بساط باربیکو و کباب پارتی به راه است

پنآه ! کاش میشد از وقتی که بیایی ، مثل یک کوآلای همیشه خسته

همانقدر بغلی و مظلوم از گردنم آویزان شوی

و هیچوقت هوای اکتشاف خوبی ها به سرت نزند

روزگار هیچوقت بهتر نمیشود جانم ، پس اگر این روزها بدی سوار خر مراد است

نوبت تو که برسد ، وضع قابل تحمل تری پیش نخواهد آمد

وقتی سوغات مسیح - صلح - بعد از دو هزار و پانصد سال 

به چیزی جز وحشی گری تبدیل نشده ..

پنآهم .. دلم میخواست وسط عصر تکنولوژی دستت را میگرفتم

میرفتیم دهانه درفک ، توی کپر با هم زندگی میکردیم

تا درک درستی از جامعه داشته باشی ..

آدمهایی که آخر هفته ها جو خوب بودن میگیردشان و تا قله کوه که بالا بیایند

و عشق و حالشان را که بکنند ، خوبی شان ته میکشد

راهشان را میگیرند و میروند و فقط از خودشان آشغال

و کثافت برای بازمانده ها به یادگار میگذارند



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |